کد مطلب:315508 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

شورش خوارج
یكی دیگر از مصایب امام كه حضرت را رنجور كرد، شورش خوارج بود. اكثریت آنان از بهایم بشر بودند كه معاویه برگرده ی آنان سوار شد و - بدون آنكه خود بدانند- از آنان پلی ساخت برای دستیابی به اهداف و آرزوهای خود، آنان حضرت را وادار به قبول «تحكیم» كردند و خواستار توقف جنگ شدند و بر انتخاب ابوموسی اشعری منافق، پافشاری كردند. پس از پذیرش تحكیم، ابوموسی امام را از منصب خود عزل كرد و در همان حال عمروعاص اربابش معاویه را در جایگاه خود ابقا كرد. تازه آنان متوجه نیرنگی شدند كه از عمروعاص و قرآن سرنیزه كردن او، خورده بودند و كوتاهیشان در امر جامعه ی اسلامی بر آنان آشكار گشت. در حقیقت آنان خود مسؤول تمام این پیامدها بودند، لیكن بر حضرت خرده گرفتند و به خاطر پذیرفتن تحكیم، امام را تكفیر كردند!!

هنگامی كه لشكر امام از صفین حركت كرد و به سوی كوفه آمد، خوارج از همراهی با آن خودداری كردند و راه «حروراء» را در پیش گرفتند و به «حروریه» منسوب شدند. آنانكه تعدادشان - به گفته ی مورخان - به دوازده هزار تن می رسید، «شبث بن ربعی منافق» را - كه بعدها یكی از سرداران ابن زیاد در كربلا شد و با ریحانه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امام حسین (علیه السلام) جنگید - به فرماندهی جنگ و «عبدالله بن الكواء عسكری» را به امامت جماعت برگزیدند و كار را پس از



[ صفحه 92]



پیروزی به شورا و بیعت با خدا واگذاشتند و از مهمترین احكامی كه برایش می جنگیدند، امر به معروف و نهی از منكر معرفی كردند و شعارشان را «لا حكم الا لله» انتخاب نمودند. اما چه زود شعار خود را فراموش كردند و با كشتار بی گناهان و خونریزی و ایجاد خوف و هراس میان مسلمانان، حكومت را به شمشیر واگذاشتند و تیغ بران را حاكم شناختند.

امام پیكی نزدشان فرستاد و آنان را بر اندیشه ی ناصوابشان سرزنش كرد و راه حق را بدانان نشان داد. اما پیك به نتیجه نرسید. امام خود، همراه بزرگان اصحابش نزد آنان رفت و با آنان مناظره و محاجه كرد و با دلایل استوار، نادرستی و فساد اندیشه و تباهی راهشان را ثابت كرد.

گروهی سخنان حضرت را پذیرفتند و گروهی دیگر بر عقاید خود پافشاری كردند. اعمال فسادآمیز آنان روز به روز آنان را از امام دورتر می كرد و كارها دشوار می شد. «خوارج» دست به ویرانگری و ایجاد رعب و وحشت و فسادانگیزی زدند، كوفه را ترك كردند و در «نهروان» اردو زدند.

صحابی بزرگوار «عبدالله بن خباب بن الارت» كه از صحابیان بزرگوار و جلیل القدر بود، بر آنان گذشت و با آنان سخنانی رد و بدل كرد. آنان بر او تاختند و عبدالله و همسرش را كشتند. شر و فساد آنان در همین حد توقف نكرد، بلكه دست به ایجاد ترس و وحشت میان مسلمانان زدند.

امام، «حارث بن مره عبدی» را نزد آنان فرستاد تا از سبب این فساد انگیزی پرسش كند، لیكن آنان قصد پیك كردند و او را كشتند. پس از آن، حضرت دید كه آنان خطر بزرگی برای حكومت و سرچشمه ی فتنه و ویرانگری میان مسلمانانند پس باید با آنان پیكار كرد. امام با لشكری به مصاف آنان رفت و در نبردی



[ صفحه 93]



هولناك همه را از پا درآورد و تنها نه نفر جان بدر بردند [1] و بالأخره جنگ نهروان پایان یافت. ابوالفضل العباس (علیه السلام) شاهد این جنگ بود و انگیزه های آن از جمله ناخشنودی آنان از عدالت امام و ذوب شدن حضرت در اقامه ی حق میان مردم را دریافت.

ناگفته نماند كه ابوالفضل (علیه السلام) در جنگ صفین و نهروان شركت نكرد؛ امام، او را مانند برخی از فرزندان و اصحاب بزرگ خود برای حفظ جان آنان از رفتن به میدان بازداشت. یكی از این مطلب آن است كه مورخانی كه در باب جنگ صفین و نهروان قلم زده اند، كمترین نقشی برای حضرت عباس در آنها ذكر نكرده اند.


[1] حياة الامام الحسن، ج 1، ص 358 (چاپ سوم).